با سلام
آیا تا به حال درباره مفهوم تفکر منطقی و تفکر احساسی مطالعه ای داشتید؟آیا تا به حال راجع به اینکه برنامه ریزی و سیاست گذاری رژیم جمهوری اسلامی برای مردم ایران با تفکر منطقی است یا تفکر احساسی و همچنین رفتار مردم ایران با حکومت جمهوری اسلامی با تفکر منطقی است یا تفکر احساسی مطالعه و تاملی داشته اید؟!!!!
در این نوشته بر آن شدم تا درباره این مسئله از دیدگاه خودم مطلب بنویسم.
فرض کنید یک معلم با حقوق ماهیانه چهارمیلیون تومان باید 9 ماه در کلاس درس تدریس کند. این کار همراه با سختیهایی به همراه است ازجمله مشکلات روزمره زندگی شخصی،دوری مسیر راه ،شیطنت و اذیت و آزار دانش آموزان و خیلی چیزهای دیگر .خوب معلم با خودش می گوید چرا باید من بعد از این همه سال درس خواندن با این سطح کم حقوق و دستمزد تا این حد خودم را برای بچه های مردم به زحمت بیندازم. با این نوع تفکر معلم دیگر آن طور که باید سر کلاس خود را به زحمت نمی اندازد و دانش آموزان ر ا برای یادگیری بهتر به کلاس تدریس خصوصی خودش فرا می خواند با ساعتی فلان مبلغ شهریه. این تفکر منطقی است .اگر چه معلم با این تفکر روی تعهدات اخلاقی و انسانی پای می گذارد ولی از نظر عقل و منطق کار درستی انجام داده است. چه بسا معلمی که سی سال برای بچه های مردم دلسوزی می کند و آخر کار هم هشتش گرو نهش است ولی برای امرار معاش شرمنده خانواده اش می شود.یعنی اگر بخواهد با تفکر احساسی که با پایبندی به تعهدات اخلاقی انسانی ،رعایت قنون و مقررات و امثالهم همراه است زندگی کند دچار مشکل می شود.
مثال دیگر :
یک پزشک اگر بخواهد با تعرفه دولتی در بیمارستان برای مردم دلسوزی کند ممکن است از نظر معیشت د آن سطحی ه مطلوب اوست قرار نگیرد.لذا در بیمارستان آن طور که باید وقت نمیگذارد و مردم را برای ویزیت بهتر و عمل جراحیبه مطب خصوصی خودش در بیرون راهنمایی می کند و این نوعی از تفکر منطقی است.پزشک اگر بخواهد با تفکر احساسی که همراه با تعهدات اخلاقی و انسانی همراه است زندگی کند به رفاه اقتصادی و معیشتی مطلوب خود دست نمیابد.
مثال دیگر:
یک پلیس با حقوق محدود باید جان خودش را وسط بگذارد و برای امنیت روزمره مردم فعالیت کند. مردم برای دستگیری کسی که چند میلیون یا چند میلیارد از مالشان را کلاهبرداری کرده اند به پلیس مراجعه می کنند و می دانند که اگر مبلغی را به عنوان حق به او ندهند کارشان را پیگیری نمی کنند .این تفکر در یک مامور پلیس تفکر منطقی است زیرا او بخواهد جانش و وقتش را از صبح تا شب برای مردم هزینه کند و آخر سر هم در یک سطح ضعیف اقتصادی معیشتی زندگی کند که خیلی سخت است.
اما اگر تفکر احساسی باشد قاعتا او باید به سطح پایین حقوق و دستمزدش راضی باشد و تعهدات اخلاقی و انسانی و شغلی خود را رعایت کند و بعد از سی سال هم به زندگی بخور و نمیر قناعت کند و دلخوش به این باشد که در روز قیامت او را به بهشت ببرند.این می شود تفکر احساسی/
از این نمونه مثال ها برای فهم تفاوت بین تفکر احساسی و تفکر منطقی زیاد است. البته این توضیحات برای درک تفکر منطقی و احساسی خیلی کاربردی است وگرنه اساتید دانشگاه معمولا با ادبیات خیلی پیچیده این مفاهیم را توضیح ی دهند.
اما میرسیم به این مطلب که کارگزاران رژیم جمهوری اسلامی برای برنامه ریزی و سیاست گذاری مردم ایران دقیقا با تفکر منطقی عمل می کنند یعنی اگر چیزی منافع اعم از ثروت و قدرت آنها را به خطر بیندازد آن را برای مردم انجام نمیدهند حتی اگر دستور صریح دین و مذهب باشد و همچنین کاری را انجام می دهند که ممکن است خلاف دین و مذهب باشد ولی به نفع منافع ثروت و قدرت آنها باشد.
اگر نگاهی به عملکرد مسئولان رژیم بیندازید کاملا مشهود است .شاید قبلا که رسانه ها ضعیف بودند این مسئله ملموس نبود ولی امروزه با گسترش رسانه ها و فضای مجازی درک این مطلب ساده تر شده است.
اما در مقابل رفتار مردم ایران در برابر حکومت با تفکر احساسی است یعنی با همه سختیها و مشقاتی که مردم در طول این همه سال تحمل کرده اند اما باز با کلماتی مانند پایبندی به ارزش های انقلاب و خون شهدا و آرمان های امام و رهبری ، مشتی بر دهان استکبار ، رضایت خدا و اهل بیت ، ادامه چپاول ها و نامردیهای کارگزاران این رژیم را بر خود هموار می کنند .
مردم ایران باید یک تصمیم سخت بگیرند و آن هم این است که با یک تفکر منطقی به جای تفکر احساسی وضع موجود را به کلی تغییر بدهند و در برابر این نوع تفکر حاکمان مقابله به مثل نمایند.