ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
من وقتیکه کودک بودم عاشق دوست و رفیق بودم. یعنی برای رفیق و همبازی جون میدادم. اما امان از اینکه خیلی اوقات از همین دوستان ضربه خورم و به خاطر همین دوست ندارم که بچه هام مثل خودم ساده باشن.ولی چه کنم که می بینم بچه هام هم دقیقا رفتارهای خودم را دارند و من غصه می خورم.بچه میاد به من اصرار می کنه که بابا دوستم میگه دوچرخه ات را بیار بازی کنیم و به من اصرار می کنه و من از سر دلسوزی دوچرخه را میارم که بازی کنند و بعد میبینم که بچه مردم دائما روی دوچرخه سواره و حرکت می کنه و بچه خودم داره دنبالش می دوه و تازه اون بچه پیاده هم نمیشه و تا من نرروم و با زبون پیادش نکم پیاده بشو نیست.یکی نیست به این بچه حالی کنه که باباجون اگه دوستت یگ دور با چرخت زد حداقل خودت هم یک دور با چرخت بزن نه اینکه چرخت رو بدی دست بچه مردم و خودت دنباش بدوی. چی کار کنم دیگه از قدیم گفتن تره به تخمش میره و حسنی به باباش.خودمون هم که بچه بودیم سر ظهر گرمای تابستون به مادرمون اصرار می کردیم که می خوام برم تو کوچه توب بازی کنم و از مامان انکار و از ما اصرار .بعد هم میرفتیم تو کوچه با یکی دوست بشیم .ظرف من رو کاشت تو دروازه و یک شوت زد که خورد تو تخمم و با گریه برگشتم خونه و خیلی دردم گرفت.پدرم گفت بچه جون حداقل با یکی هم سن خودت دوست میشدی چرا رفتی با بزرگتر از خودت دوست شدی و اون بی شعور هم نمیفهمه که بچه تو دروازه هست یواش شوت بزنه. خلاصه از ماست که بر ماست . ما ها کلا قدرت طلب نیستیم. ساده هستیم .ولی نمیدونم چکار کنم که این رفتار بچه را بتوانم اصلاح کنم.باید در این باره مطالعه کنم.