پیرامون

نوشته های من از مسائل روزمره

پیرامون

نوشته های من از مسائل روزمره

رنج نامه قسمت هشتم

سلام

در یادداشت قبلی به مشکلاتی که در ارتباط با تفاوتهایی که خانواده ما و خانواده خالم  وجود داشت اشاره کردم.  زمانی که من 15 سالم بود. یک شب ما برای شرکت در یک مهمانی به خانه خالم رفتیم.خوب سبک زندگی آنها و فامیل هاشون با ما خیلی تفاوت داشت. مادرم در اتاق بود او همیشه در مهمانیها یا چادر مشکی داشت یا چادر راحتی تو خونه. آن شب وقتی به خانه برگشتیم مامانم یک دفعه شروع به ترسیدن کرد. دائم میگفت یک صدایی داره اذیتم میکنه.اوضاع به گونه ای شد که اصلا میترسید تنها در اتاق بمونه. انگار یک چیزی مثل جن تو جلدش رفته بود.بابا میگفت چرا اینطوری شدی. تو که خوب بودی !مامانم میگفت  در مهمانی خونه خاله تو اتاق نشسته بودم و بعدش رفتم جلوی آینه. خودم را تماشا کردم. بعد احساس کردم یک چیزی داره با من حرف میزنه سریع آمدم کنار.الان که آمدیم خونه آن صدا دائم با منه و اذیت میکنه. مشکل ضعف اعصاب در خانواده مادرم به صورت ارثی وجود داشت ولی دیگه اینجوری نبود. بابا فکر یکرد که مشکل اعصاب مامانم  هست . خستگی باعث شده اینطوری بشه. ولی اوضاع به گونه ای بود که حتی جرات نمیکرد تنها به دستشویی بره. روزهای بعد این ماجرا ادامه پیدا کرد  و مامانم حتی جرات نمیکرد به حمام بره. با پدرم وقت دکتر متخصص اعصاب و روان گرفتند و نیمه شب دکتر رفتند . دکتر برای مادرم دارو داده بود. با خوردن داروها مادرم بیشتر حالت خواب آلوده داشت.نمیخوم بگم حاش کاملا خوب شد ولی نسبت به روزهای اول ترسش کمر شده بود و کارهاش را انجام میداد.

حالا که بزرگتر شدم میفهمم که این اتفاقی که برای او افتاد یک بیماری اعصاب و روان نبود.این یک بلایی بود که رژیم سر مامان درآورد .البته حقش این بود که سر بابا درمیآورد.چون مادرم که برای شرکت در مهمانی از خودش اختیاری نداشت.بعد هم که مادرم درباره سیاست و این مسائل چیزی نمیدانست.

حکومت برای کسانی که در نهادهای انقلابی فعالیت میکنند ولی میخواهند خودشون رو روشنفکر جلوه بدهند و با فرد یا افرادی نشست و برخاست میکنند که سر عناد با رژیم داشته باشه بلاهای عجیب و غریب میآورد و تنبیهاتی را انجام میدهد.مثل جادو جنبل کردن یا طلسم کگرفتن. چون حکومت در سطح شهر خونه های تیمی امنیتی داره که دائما خانواده ها ی شهدا اثارگران بسیجیان پاسداران کارمندهای دولت بانکها بیمه ها شهرداریها و ... را چک امنیتی می کنند که یک وقت علیه آخوند ملا توطئه نکنند.اگر در جاییی ببینند که فرد یا افرادی بخواهند یا حکومت زاویه پیدا کنند برای آنها تنبیهات در نظر می گیرند. که به طرف بفهمانند که حواسشون به همه چی هست. خوب پدر من هم به عنوان یک فرد انقلابی  در مجلسی رفته بود که افراد معاند نظام در آن بودند . آنها برای اینکه سر پدر م تلافی کنند میخواستند مادرم را بکشند تا  از پدرم انتقام جوییی بکنند. 

واقعا که این عالم سیاست و حکومت چه بازیهایی برای خودش دارد. اصلا نباید گول مقدس بازیهای رژیم ر ا خورد وقتی پای پول و قدرت به میان بیاد هیچ چیزی برایشان اهمیت ندارد.

دقیقا همین اتفاقی که برای مادرم افتاد حدود بیست سال بعد برای خود من افتاد یعنی  من با نظا م زاویه پیدا کردم و یک شب که به خانه آمدم دیدم صداهایی داره من را دنبال میکنه و قصد اذیت و آزار دارن. و من را تا دم مرگ بردن.من دکترنرفتم   تقریبا تا هشت سال این صدا همراه من بود و اذیت میکرد. البته هفقته اول و تا یک سال قصد کشتنم را داشت ولی بعد کمتر شد. بعد از هشت سال منزلمون را عوض کردیم .