چند وقتی هست یک موضوعی ذهنم را درگیر کرده است.زمانی کودک بودم و یکی از اقوام نزدیک برای ما از آمریکا عکس و نامه می فرستاد نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشور نامه ها را باز می کنند و مطالعه می کنند که یک وقتی مورد مشکوک و امنیتی در نامه نباشد.و رفت و آمدها یا تلفن ها که بین ما و اقوام در آمریکا اتفاق می افتاده را قطعا کنترل می کردند.حالا تا اینجای کار که موردی نیست و لی خوب قطعا نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا هم فامیل ما را کنترل می کنند یعنی آنها هم تلفن ها را شنود می کنند یا نامه ها را بررسی می کنند تا مورد خاصی نباشد.حتی قطعا آنها آمار من و خانواده من را نیز دارند و قطعا افرادی که من یا خانواده با آنها ارتباط داشته ایم تحت رصد نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا بوده است.من وقتی برای یکی از اقوام پیغام می گذاشتم که چرا محل کارت نزدیک قبرستان است چند وقت بعد دیدم محل کارش به یک برج بلند مرتبه در نقطه ای دیگر از شهر منتقل شده و یا وقتی عکسی از همکارانش میدیم متوجه می شدم که بعضا افرادی که در عکس هستند بعضی شان ممکن است مامور سیا باشند یا حتی ژنرال های بازنشسته ارتش باشند. یعنی آنها هم دقیقا آمار من را داشته اند.برادر دوست این فامیل من به عنوان یک ارتشی جاسوس ایرانی در ایران دستگیر شد. یعنی اینکه همه دارند آمار همدیگر را در می آورند.اما چیزی که ذهن من را دستگیر کرده این است که من در دانشگاه با یک استاد چند درس و پایان نامه داشتم و بنده خدا این استاد در حادثه سقوط هواپیمای نظامی به شهادت رسید البته به همراه چند نفر دیگر.اگر فرض کنیم آمریکاییها تلفن خانه ما را نیر بتوانند کنترل کنند و از روی صدای استاد یا هویت شغلی او را شنسایی کرده باشند و برای سقوط هواپیما طراحی انجام داده باشند یعنی من ناخواسته در مرگ این انسان و انسانهای دیگر مقصر واقع شده ام.واقعا من دیگر الان دوست ندارم به افراد نظامی یا انتظامی نزدیک بشوم چون واقعا می ترسم که برایشان دردسر درست شود و سیستم هایشان به واسطه اینکه آمریکاییها تلفن همراه یا تلفن منزل یا چیزهای دیگر را کنترل می کنند به خطر بیفتد.واقعا دچار عذاب وجدان شدم.خداکند که تحلیل من اشتباه باشد.خدا روح شهدا را متعلی بفرماید و من را به بزرگی و عظمتش ببخشد.
جمعه 5 اردیبهشت 1404 ساعت 16:30