پیرامون

پیرامون

نوشته های من از مسائل روزمره
پیرامون

پیرامون

نوشته های من از مسائل روزمره

رنج نامهرقسمت نوزدهم

چند تا مورد از خاطرات بد گذشته که در ذهنم مانده بدر به خاطرم امد و تا یادم نرفته بنویسم و بعد بروم دنباله قسمت هجدهم

این فامیل ما که دخترخاله مادرم بود و خانواده شان از این عشق لات بازیها بودند یکبار مادرم منزلمان دعوتش کرده بود و خودش و پسرعموی بابام و خانمش که البته فکر کنم بیست سالی از بابام بزرگتر هست به همراه داییم به خونمون امده بود.مادرم طبق معمول مهمان نوازی دو مدل غذا چند مدل نوشیدنی سالاد ژله ماست و سبزی و ..درست کرده بود.

دختر خاله مادرم تو چشم ما نگاه می کرد و پررو پررو میگفت شماها چون بهتون سهمیه میدن دانشگاه قبول میشید ولی بچه های ما چون سهمیه ندارن دانشگاه قبول نمیشن،حالا  عنترخانم خوذش میدونست درس ما از درس بچه هاشون خیلی بهتره ولی باز طلب کار بودن،یا با اینکه می دونستن که ما در مراسم های مذهبی و انقلابی فعالیت می کنیم ولی باز حرفهای اهانت امیزی میزدند مثلا می گفتند اینهاییکه تو این راهپیماییها شرکت می کنند یک مشت آدم گرسنه هستند و برای کیک و شیر میرن اینجور جاها یا میرن ساندیس بخورن یا دنبال یک وعده غذای گرم هستند.یا میگفتن که اینها یک مشت بیکارن و تو اینجور جاها میرن تا بعدا کار بهشون بدن و امثالهم.خوب ببینید از یک طرف فامیل به خانپاده ما به چشم یک آدم های حکومتی و جیره خوار حکومتی نگاه می کردن و از طرفی حکومت به خانپاده ما که فامیل نزدیکمون در آمریکا زندگی می کرد به چشم نفوذی و عامل دشمن نگاه میکرد . مثل این میماند که دو نفر که با هم دعوا دارند با چهار تا دستشان یک توپ پر باد را زیر آب فشار بدهند .خوب چه فشار زیادی به توپ وارد می شود هم از طرف آدم ها و هم از طرف آب چرا که ماهیت توپ پر باد این استکه باید رپی سطح آب باشد.منظورم این استکه سما فرزندان خانواده ای که فرهنگی هستند و پدر و مادر از کودکی آنها را پایبند به تعهدات اخلاقی و انسانی بار آورده در نظر مردم  نمادی از تحجر،دگم بودن ،بی ادب و بی تربیت بودن ،... معرفی کنی . بعد میبینی یک آدم دهاتی کون نشور تازه به دوران رسیده گرسنه خودش را نمادی از روشنفکری،چشم و دل سیر بودن امروزی بودن و ..، معرفی کنه و ما بواسطه رفتار غلط خانواده به طرز فجیعی خود را در جایگاه اتهام قرار داده بودیم و تقریبا تا سن سی سالگی تحت فشار شدید و شکنجه روحی قرار داشتیم هم از طرف پدر و مادر که فرزندانشون را توی یک باتلاق انداخته و خوذشون را عقب می کشیدن و هم از طرف جامعه و هم از طرف حکومت. تو مهمونی دایی که نوچه این خانم بود از ما با کلمه این خطاب میکرد و در جواب بعضی حرفهای پدرم با عبارت گه خورد اون کسی که گفت جواب میداد.پدر من که دست کم بیست سال ازش بزرگتر بود و بابا هم هیچ عکس العمل مناسبی نشان نمیداد.واقعا تعجب برانگیز بود که جلوی بابا به خانوادش توهین کنند و او واکنش مناسبی نشان ندهد.خوب ما انتظار داشتیم بابایی که دست بچه اش را میگیره و تو مسجد و نمازجمعه و راهپیمایی و بسیج و ...میبره و میگه دنبال این قشر باش و این قشر راه و روش درست داره تو همچین موقعیتهایی از فرزندانش پشتیبانی کنه و یا لااقل از قبلش سیاست یاد بچه هاش بده و بگه تو فلان موقعیت فلان رفتار را داشته باش تا عزت و ءبروی خانواده حفظ بشه ولی بابا متاسفانه تو مهمانیها دقیقا خلاف رفتار قبلش عمل میکرد و انچنان خودش و خانواده اش را تحقیر میکرد که ادم شرمش میشد و تعجب میکرد.

یادمه یک بار عمم و خانواده اش به خونه ما امده بودند بابا به من گفت از سر کوچه یک بسته نمک بخر.خوب روز جمعه بود و ساعت دو بعد از ظهر.همه مغازه ها بسته بودند.من رفتم سر کوچه و دیدم مغازه بسته است.یک نگاهی به سر و ته کوچه کردم و دیدم بقیه مغازه ها هم بسته هستند.برگشتم خونه و گفتم مغازه ها بسته هستند.بابا جوش اورده بود که تو باید تا سر چهارراه میرفتی و بقیه مغازه ها را هم میگشتی و خلاصه بیست دقیقه جلوی مهمان نمک نمک میکرد و کار به جایی رسیده بود که رفت کمربندش را از شلوارش دراورده بود که من را بزنه و مهمانها میگفتن نمک نمیخوایم ول کن بچه را نزن.یعنی بابا برعکس در حالت عادی تو خونه مهربون بود وقتی یک غریبه یا مهمانی را میدید رفتارش کلا عوض میشد و به جای اینکه هوای فرزندانش را داشته باشه بیشتر خانواده را تحقیر میکرد.مثلا مادر من که بیچاره از صبح تا شب تو خونه مثل خر کار میکرد و غذا درست میکرد نظافت میکرد ظرف میشست رخت میشد و اندک زمانی برای استراحت نداشت و تو خونه درست مثل یک کلفت بود بابا جلوی مهمان اگر یک نقص یا عیبی در رفتار یا کارش بود بیشتر اون عیب یا نقص را به رخش میکشید یا جلوی مهمان ضایعش میکرد و این مرام نتیجه آخوند پرستی بود.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.