سلام
در گذشته اگر از جلوی خانه کسی عبور می کردی و درب منزلش نیمه باز بود و چشمت به داخل منزل می افتاد اگر صاحبخانه متوجه میشد که خانواده اش را دیدی با چوب دنبالت می افتاد اما امروزه اوضاع به گونه ای تغییر کرده که خود مردم البته بعضی از مردم دیگه به اینطور مسائل حساسیت ندارن.
من می خوام یک جمله بنویسم و این هست که :
چطور در گذر زمان حریم خصوصی افراد کوچکتر و حریم عمومی زندگی آنها بزرگتر می شود.یعنی مثلا ما پنج سال دیگه تو کشورمون وقتی آدم های بدون حجاب را می بینیم و به گذشته فکر می کنیم خودمان خنده مان می گیرد که قبلا یک خانم وقتی از منزل بیرون می آمد باید مانتو و روسری و چادر و شلوار و ... می پوشید ولی الان بدون حجاب به میان جامعه می آید.
نکته دیگر اینکه وقتی در جایی همه چادری هستند آن خانمی که مانتویی است بدحجاب محسوب می شود و وقتی در جایی همه مانتویی هستند آن خانمی که موهایش بیرون است بدحجاب محسو ب می شود و قتی در جایی همه مانتویی و مو هشون بیرون هست هستند ان خانمی که مانتو جلوباز می پوشد بدحجاب محسوب می شود و در جایی که همه مانتو جلوباز هستند و موهاشون بیرون هست آن خانمی که روسری ندارد یا به جای مانتو پیراهن می پوشد بدحجاب هست. احتمالا در کشورهای غربی که همه بدون حجاب هستند یا لباسهای باز می پوشند آن خانمی که لخت تر هست یا روی بدنش نقش و نگاری دارد یا علامت خاصی دارد بدحجاب یا حتی خراب محسوب می شود.از اینجا نتیجه می گیریم که حجاب و بد حجابی وبی حجابی یک امر نسبی هست و با توجه به گذر زمان و تغییر عادات رفتاری و سبک زندگی مردم تعیین می شود.
چیزهاییکه در این زمینه می تواند موثر باشد:
تکنولوژی، سفر به کشوهای دیگر، افزایش سواد و اشراف به مسائل حقوقی ،اشراف به مسائل دینی و مذهبی، حضور بانوان در مشاغل مختلف،میل و نیاز انسان به زیبایی و کمال گرایی و اقتدار گرایی
یک شعاری در کشور ما داده میشد که حجاب مصونیت است و نه محدودیت
در ایندوره زمانه احتمالا این شعار دیگر تاریخ مصرف خود را برای بعضی از دست داده باشد یعنی بعضا حجاب را عامل محدودیت برای خود می دانند و آن را دلیل برای مصونیت نمی بینند.
محیط قطعا در شخصیت و سبک زندگی افراد تاثیر گذار هست مثلا خانوادهه ایی را می شناسم که مذهبی بود ه اند و مادر خانواده چادری بوده است ولی بعد از اینکه پولدار شدن و بالای شهر رفتن برای زندگی ، کم کم مادر خانواده مانتویی شد ه و دختر خانواده هم در محافل مهمانی بدون حجاب ظاهر می شود.البته خانواده بسیار خوب هستند. و لی سبک زندگی تغییر می کند.
البته داریم افرادیکه دریده هستند و بویی از حیا و عفت نبرده اند و در جامعه در هر لباسی ناهنجاری می کنند و ما نباید این را به حساب سبک زندگی بگذاریم . این مسائل اخلاقی هست که بعضا افراد در هر لباسی ممکن است آن را رعایت کنند یا رعایت نکنند. مثلا راستگویی و دروغگویی ،غیبت کردن - وفای به عهد- پایبندی به کانون خانواده - امانت داری- ....
معمولا تغییر سبک زندگی و عادتها یا مد های جدید از بالای شهر به پایین انتقال و سرایت پیدا می کند یا بهتر بگویم از قشر ثروتمند به سایر اقشار جامعه چون آنها پولدار هستند و رفت و آمد و دسترسی شان به کشورهای دیگر و مشاهده امکانات و سبک زندگی مردم در کشورهای دیگر بیشتر است و آن را به داخل انتقال می دهند.
در کشورهای مختلف سعی می کنند از خواسته های مردم به نحو احسن برای کسب و کار وپول در اوردن استفاده کنند مثلا انواع لوازم آرایشی ، انواع سرگرمی ،انواع لباس و پوشاک ،انواع شغل اعم از اخلاقی و غیر اخلاقی
به نظرم در کشور ما امروزه بی حجابی در حد نداشتن روسری برای خیلی از مردم حتی قشر مذهبی پذیرفته شده است اما آن چیزی که باعث می شود تا خیلی از مردم و خانواده ها و علما را نگران کند این است که فضای جامعه بیفتد به دست افراد خلافکار و بی بند و بار و بی کس و کار و هرزه و اوباش مسلک و دریده .
وگرنه خیلی از خانم هاییکه حالا حجاب سر را رعایت نمی کنند خانواده دار مهربان با اخلاق با ادب با کمالات هستند و حالا سبک زندگیشان اینطور است.
اینها چند جمله بود که به ذهنم رسید و خواستم به اشتراک بگذارم.
سلام
مطلب اول :
همسر من در یکی از این دفاتر خدماتی کار می کرد .بعد از ازدواج با من ،بعد از مدتی ایشان را به دفتر مرکزی انتقال دادند. ولی ایشان هر روز با چشم اشکبار به منزل می آمد.من اول فکر می کردم چون ایشان آمد چادری و معتقدی هست و در کارش جدی و پر تلاش هست به خاطر این هست که اینقدر ایشان را اذیت می کنند مثلا یک عالمه کار روی سرش می ریزند دائم از کارش ایراد می گیرند. جلوی درب توالت به ایشان یک میز و صندلی داده اند و دائم برای انجام کارها از ایشان می خواهند که از این ساختمان به آن ساختمان برود ولی بعضا همکاران دیگر ایشان که دارای مدرک تحصیلی متوسطی هستند یا آدم های معتقد و مذهبی نیستند یا از زیر کار در رو و غرغرو هستند برای خودشان اتاق دارند و دور و هم بگو و بخند می کنند و از محیط کار لذت می برند. و برای همسرم دوری مسیر راه نیز مزید بر علت شد و عطایش را به لغایش بخشید.
ولی بعدها فهمیدم که چون اقوام از خارج از کشور تماس می گیرند آن هم در حد یکی دو مورد و ما هم مثل بقیه مردم آنها را راهنمایی می کنیم و دولت و نهادهای امنیتی اینها را رصد می کنند همین اندازه از راهنمایی رابه هنوان نفوذ دشمن می دانند و از طریق رابطهاشون در ادارات که ظاهرا افراد علی الظاهر لائیک و غیر مذهبی هستند سعی می کنند به شخصیت همسر من اهانت کنند و در محیط کاری از طریق تکنیک تعارض فشار وارد بیاورند تا ایشان از کار دل زده شود و خودش کار را رها کند.
ان هم در محیطی که یک عده پاسدار مدیران آن هستند ترجیح می دهند که یک عده جنده پنده را دور خودشان جمع کنند و حقوق بدهند و انها هم چویب لای چرخ مردم بگذارند و سنگ جلوی پای مردم بیندازند و غر بزنند و از زر کار در بروند ولی یک آدم مومن و معتقد فقط به خاطر اینکه یکی دو نفر از اقوام همسرش از کشور متخاصم امریکا تماس گفته و از ایشان راهنمایی خواسته اند ، از کار بیرون بیندازند.تازه یکی مثل همسر من که برایشان مثل اسب کار می کرد اینگونه برخورد کردند.
مطلب دوم:
من دوران خدمت سربازی در یگان تعمیرات بودم.برای اینکه در اینده بتوانم شغل مناسبی پیدا کنم و سواد خود را بالا ببرم از ساعت اول وقت مثل اسب شروع به کار می کردم. ولی بعد از تمام شدن سربازی در هر ازمون استخدامی مراکز دولتی و نیمه دولتی و خصوصی که می رفتم به من کار نمی دادند و بر عکس سربازانی که از زیر کار در رو بودند و افرادی بودند که اعتقاد داشتند دین و مذهب چرت هست . نمازو روزه و حجاب چرت هست. و این مملکن واسه انها کم هست و انها باید به اروپا و آمریکا بروند بعدها دیدم که در مراکز دولتی و نیمه دولتی و خصوصی مشغول کار هستند و جای شیک و پیک و بالای شهر کار می کنند و حقوقو خوب می گیرند.
و بهترین جاهاییکه به من پیشنهاد می دهند همین مراکز نظامی و انتظامی هست جاهاییکه سگ کنار سوله میشاشه و پرنده روی وسایت فضله می ریزه. پادگانهای پر از گرد و خاک.
من بعدها فهمیدم که مرام روحانیت سیاسی زبان دروغ و تعارض هست. آنها پست طینت هستند پست سیرت هستند پست فطرت هستند اگر دنباله روی این جماعت باشی خوارت می کنند حقیرت می کنند بی آبرویت می کنند. همیشه باید به خودشان و به قبر پدرشان تف و لعنت بفرستی. آن وقت وقتی ببینند مرامشان را می شناسی خودشان بیشتر بهت میر سند.
از این داستانها زیاد هست. متاسفانه انگار دولت اوضاع مملکت را به گونه ای مدیریت می کند که اگر شما مثلا در نهادهای انقلابی عضو شده باشی برایت مشاغل حفاظتی حراستی در نظر می گیرند با یک حداقل حقوق و دستمزد . و چون می خواهند خانواده هایشان را برای کار تفریح و تحصیل به انگلیس و کانادا و استرالیا بفرستند خیالشان راحت باشد که چها تا آدم اسگل اینجا هستند که حافظ منافع حکومت باشند.
حالا شما فرض کن دست حکومت را می خوانی و می فهمی که با چه آشغال هایی طرف هستی . اینجا ست که دستگاه امنیتی رژیم از استرا تژی تبدیل تهدید به فرصت استفاده می کند یعنی خود شما را به عنوان دشمن پروژه تعریف می کند و یک بودجه کلانی مثلا صد میلیارد تومن برایت در نظر می گیرند و گفتار رفتار حرکات سکنات جملات خاطرات خوراک پوشاک فضای مجازی و محل زندگی محل کار محل تحصیل اقوام و دوستان شما را تحت نظر می گیرند که یک وقت توطئه ای علیه رژیم صورت نگیرد و یک عده از کنار این پولها جیبشان را پر می کنند و پولها به بانکهای انگلیس و کانادا و استرالیا و ... انتقال می دهند تا آنها برای حکومت امنیت فراهم کنند و برای فرزندان انها .
یعنی مثل چوب دو سر گه در هر دوحالت یعنی شما چه ادم معتقدی باشی و چه آدم مخالف حکومت باشی دولت و حکومت از آن به نفع قدرت خودش استفاده می کند.
چند روز قبل رفتم از نانوایی سنگکی نزدیک منزل که کنار یک مسجد قرار داره نان بگیرم.دیدم که برای چندمین بار کارگران جدید مشغول کار هستند. به آقایی که کنارم ایستاده بود گفتم چرا این کارگران اینقدر تند تند عوض می شوند.گفت من همین نزدیکی مغاز دارم . یک مشتری میگه چرا نان را اینقدر برشته کردی. یک مشتری میگه چرا نان را خمیر کردی. اینها باید همزمان خودشان خمیر را اماده کنند و بعد نان را در تنور بگذارند و مواظب باشند تا نان پخته شود و خودشان هم باید از مشتری رسید کارتخوان را بگیرند. تازه یکی میاد میگه واسه من ایجوری بپز من الان می روم و برمی گردم. یکی میگه پر کنجد بپز .یکی میگه برشته بپز و تازه بعضی ها سر نوبت دعوا می کنند و نانوا باید پاسخگوی مردم باشد. تازه از غر غرهای خانم ها که بیا و ببین.بعد حقوق و دستمزد درست حسابی هم که به اینها نمیدهند. طرف بعد از یک مدت میاد و عطایش را به لغایش می بخشد و می رود. سنگگ مثل نان لواش نیست که با دستگا ه پخته شود و همه کارش با نانوا هست و کار را سخت تر می کند.
در همان لحظات من میدیم که دو تا کارگر که یکی قد بلند و دیگری قد متوسط بود دارند با یکدیگر دعوا می کنند سر پخت نان و یک حالت خنده داری شده بود.
واقعا باید از تکنولوژی استفاده کرد و کار این عزیزان هم قدری آسانتر شود.در شبکه های یوتیوب فیلم های زیادی از دستگاههای مکانیزه در زمینه های مختلف نشان داده می شود که مثلا یک درخت میوه که در ایران باید باغدار خودش با کمک کارگران میوه هایش را از درخت جدا می کند با کمک دستگاه مکانیزه ظرف چند دقیقه کل بار درخت را می چیند و خیلی جالب بود. یا د رموارد دیگر .چقدر خوب هست که شرکتهای دانش بنیان یا مراکز صنعتی از این دستگاههای مکانیزه به صورت کاربرد وطنی برای این چیزها مثل نانوایی ها درست کنند. تکنولوژی که فقط موشک هوا کردن نیست.
سلام
میخواهم یک موضوعی را بنویسم و نتیجه گیری کنم.یک اقایی قبل از انقلاب تو دستگاه شاهنشاهی کارمند بوده و قبل از انقلاب به آمریکا می رود. الان فرزندش در بهترن دانشگاه امریکا ادامه تحصیل داده و ازدواج کرده و چند نوه داره و دیگر فرزندانش هم بموقع ازدواج کردند. او سالهاست در یک ایالت درجه یک زندگی می کنه و زندگی خوبی دارد.برادر همین آدم که قبل از انقلاب یک جوان معمولی بوده و به آمریکا مهاجرت می کنه و شخص سیاسی نبوده و به قول معروف بچه درسخوان بوده و در آمریکا مهندسی میخونه الان بعد از این همه سال در یک ایالت متوسط زندگی میکنه و فرزندانش تازه یکی در سن 38 سالگی ازدواج کرده اند و یکی هم مجرد مانده و تو دانشگاههای متوسط درس خوانده اند.
خواستم با این نوشته این را بگویم که آن شخصی که در سلسله مراتب قدرت حکومت مرکزی تاثیر گذار بوده بعدها هم توسط سیستم امنیتی ایالات متحده پشتیبانی می شودو به او رفاه داده می شود ولی آن شخصی که فقط بچه درسخوان بوده و در قدرت حکومت مرکزی که رژیم شاهنشاهی باشد تاثیری نداشته الان باید از صبح تا شب کار کند و تازه در یک ایالت متوسط زندگی کند و فرزندانش هم تا مدتها مجرد باقی بمانند.
و متاسفانه این روش و این مرام در سازمانهای امنیتی همه جا متداول هست.
الان در ایران آن افرادیکه شخصیت سیاسی هستند یا مدیر هستند یا دارای شرکتهای بزرگ هستند و به قول معروف در قدرت حکومت مرکزی که رژیم آخوندی باشد تاثیرگذار هستند فرزندانشون اگر یک چس استعدادی هم داشته باشند تو بهترین دانشگاههای کشور خودشان را زور چپان می کنند و انهاییکه باستعداد باشند در بهترین دانشگاههای دنیا وارد می شودند.
حالا من به عنوان یک شهروند که شخصیت سیاسی ندارم و سرم به کار خودم گرم هست نمیدانم که آیا فرزند من حتی اگر در تحصیل خودش را به اب و آتش بزند آیا دولت به او اجازه خواهد داد در یک دانشگاه معتبر قبول بشود یا خیر.خیلی خودش را بکشد تو یک دانشگاه دولتی در استانها دوردست کشور قبول بشود یا در نهایت تو دانشگاههای پولی مشغول به تحصیل بشود تازه آنقدر نمره تک به دانشجویان بدهند که در نهایت با یک معدل پایین فارغ التحصیل بشوند و بعد به آنها بگویند شما هیچی حالیتان نیست.
وزارت علوم و سازمان سنجش که نهادهای امنیتی کشور هستند و اتفاقا کارشان هم همین دست بردن در نتایج کنکور است تا هر که را هرجایی که خواستند فرو کنند.
با این تفاسیر کلا باید شاشید به حقوق شهروندی و آزادی و استقلال و هر چه اصطلاح خوب در این حوزه است.
چند روزی گوشی آیفون آمریکایی دختر پاسدار قاسم سلیمانی در فضای مجازی سوژه شده است. خواستم نظرم را در این خصوص بنویسم.
ان کسانی که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند الان اظهار پشیمانی می کنند . بعضی از فرزندان انها در آمریکا یا کشورهای اروپایی زندگی و یا تحصیل می کنند. یعنی بعد از این مدت به این نتیجه رسیده اند که آمریکایی که علیه او شعار می دادند و مبارزه می کردند انقدرها هم بد نبوده است.
این سرنوشت همه این افراد است. چرا که در کشورهای غرب ییا بهتر بگوییم کشورهای پیشرفته دنیا نظیر امریکا کانادا استرالیا انگلیس فرانسه آلمان ایتالیا و امثالهم برای مدیریت کردن عقل و علم را چراغ راه خودشان می دادنند ولی در ایران تعصب جهل و منفعت طلبی قدرت طلبی چراغ راه مسئولین است و حالا کاری نداریم که سران حکومت مهره روس و انگلیس هستند و وظیفه تامین منافع آنها را در ایران بر عهده دارند.
به هر حال دختر پاسدار قاسم سلیمانی نیز از این گردونه بیرون نخواهد بود و به نظر من گوشی آیفون اولین مرحله است و خود رژیم به گونه ای برنامه ریزی می کند که اگر فرداروزی این دختر دو سه تا فرزندد اشت حتما یکی دوتا ا ز انه ادر همین کشور آمریکا برای کار تفریح تحصیل و زندگی بروند چرا که مرام جماعت اخوند سیاسی زبان دروغ و تعارض است و در این مورد تعارض این است که حاج قاسمی که بدست امریکاییها کشته شد فرزند یا نوه هایش در امریکا زندگی کنند حالا اگر ما زنده بودیم و آینده را دیدیم این یادداشت هم هست.
نکته دیگر اینکه من اگر چه از قشر سپاهی جماعت از یکجا به بعد متنفر شدم و انها را مشتی جاهل و نادان و منفعت طلب و عقده ای می دانم ولی اعتقاد دارم که رزمنده ای که به هر عنوان دارد در جبهه می جنگد و در برابر دشمنی که اگر دستش به این سرزمین برسد به مردم رحم نمی کند اعتقاد دارم که باید از آن رزمنده دفاع نمود و نباید با زخم زبان و نقطه ضعف گرفتن و توهین و تهدید و تحقیر روحیه او را در میدان نبد تضعیف کرد و این عین عقلانیت است شاید به همین خاطر است که خیلی حرفها و انتقادات را نمی توان به صورت شفاف بیان کرد و یا اگر رسانه ای شود خیلی جنبه روانی منفی دارد.