پیرامون

پیرامون

نوشته های من از مسائل روزمره
پیرامون

پیرامون

نوشته های من از مسائل روزمره

پادشاه لخت

روزی خیاطی نزد پادشاهی رفت و به او گفت: بنده حاضرم در قبال دریافت دستمزد و داشتن امکانات برای شما لباسی بدوزم که فقط حلال زادگان بتوانند آن را ببینند!!! و حرامزادگان از دیدن آن لباس بر تن شما ناتوان باشند! پادشاه پس از کمی تفکر رو به خیاط کرد و پیشنهاد او را پذیرفت اما شرط کرد که در صورت انجام ندادن یا جازدن در این کار شگفت آور او را به دست جلادان خواهد سپرد .خیاط پس از تقبل کردن این کار . قرار شد تا از فردا کارش را به مدت دو ماه شروع کند روزها از پی هم می گذشتند و به روز موعود نزدیکتر می شدند. یک روز صبح شاه به وزیرش گفت که به کارگاه خیاط برو و سراغی از لباس سفارش داده شده بگیر.وزیر به کارگاه رفت و در آنجا مشاهده نمود که تمامی اسباب و وسایل دوخت لباس و همچنین زیر دستان و شاگردان خیاط در حال کار هستند و اما اثری از لباس نیست!و در همان موقع وزیر به حرامزادگی اش پی برد اما برای حفظ آبرویش به کاخ رفت و بسیار از لباس شاه تعریف و تمجید نمود که شاه حیرت زده شد و در آن لحظه به دو چیز مرحبا گفت:

1. خیاط کار درست و ماهر

2.مادر وزیر که به هرکسی نداده!!!!

از شوخی که بگذریم بالاخره روز موعود فرا رسید و لباس را به کاخ شاه آوردند و تحویل او دادند. شاه اثری از لباس نمی دید خود را به آن راه زد و بسیار اظهار خشنودی از داشتن چنین لباسی کرد... و اما قرار شد تا فردا لباس را در میان جمع انبوه مردم بپوشد تا هم از کار خیاط قدردانی شود و هم مردم به حلال یا حرامزادگی خود پی ببرند(منظور از خاطرت ننشون. شاه به میدان شهر وارد شد و تمامی مردم او را بصورت لخت نظاره کردند اما از ترس آبرویشان جیک نزدند. اما ناگهان کودکی علی رغم تلاش های مادرش برای ساکت کردن او  بچه به صدا درامد و از لخت بودن شاه گفت. ناگهان همه به طرف او برگشتند و با هم یکصدا گفتند : آری پادشاه که لخت است! اما دیگر کار از کار گذشته بود چون خیاط در جشن شرکت نکرده . به همراه دستمزد خود در صد فرسخی شهر بود و از همه مهمتر آبروی پادشاه نیز میا مردم رفته بود!

نقدی بر نوشته (برگزیده بانک ملی)


 به صورت تصادفی متنی درباره زندگی شهید تندگویان خواندم.عین متن را برای شما خواننده عزیز هم گذاشتم تا بخوانید و در ادامه نظرم را درباره آن اورده ام:
[بانک ملی از میان قبول شدگان در دانشگاه تهران، همه ساله 200 نفر را به عنوان سهمیه انتخاب می کرد و در مرحله بعد از میان آنها 7 نفر را از طریق آزمون اختصاصی انتخاب و برای طی دوره بانکداری به کشور انگلستان اعزام می کرد.
 
جواد به عنوان نفر سوم سهمیه انتخابی جهت اعزام به انگلستان انتخاب شد. آخرین مرحله مصاحبه بود که ایشان به دلیل اینکه مذهبی متعصب شناخته شد کنار گذاشته شد.
 
مصاحبه کننده از او پرسید: اگر در خیابان‌ها و یا پارک‌های لندن با یک دختر خانم عریان رو به رو شوی و یا در یکی از محافل تهران با یک دختر خانم نیمه عریان رو به رو شوی چه عکس‌العملی از خود نشان می‌دهی؟ جواد پاسخ داده بود: در صورتی که با چنین وضعی رو به روشوم، چون قادر نیستم مانع رواج منکرات شوم ابتدا سعی می‌کنم خودم را از مسیر دور کنم و به او نگاه نکنم‌ و بعد از خداوند درخواست می‌کنم مرا یاری دهد که بر نفس اماره‌ام مسلط شوم و طلب توفیق می‌کنم که حتی در عالم تصور و رویا هم به او نیندیشم. 
 

به این ترتیب جواد در برابر نگاه تمسخر‌آمیز داوران، در گزینش بانک ملی مردود شناخته شد. زیر ورقه آزمون او این عبارت به چشم می‌خورد: "نامبرده به علت تعصبات مذهبی صلاحیت اعزام به خارج از کشور را ندارد حتی وجودش در میان سهمیه بانک  نیز خالی از دردسر نیست." ]
یکی از بستگان نزدیک من که با معدل بالا در رشته آمار در ازمون بانک اقتصاد نوین شرکت رکده بود در مصاحبه رد صلاحیت شد و همکلاسی دانشگاهی او با معدل پایین تر در مصاحبه قبول شد. ما هرچی در باره شاخص هایی که مد نظر بانک بوده بحث کردیم اخر به این نتیجه رسیدیم که چون این فامیل ما دختر چادری بوده رد صلاحیت شده.
فکر می کنید برای چی رد صلاحیت شده؟ خوب معلوه به نظر من بانک میگه من دنبال کسی میگردم که وقتی انواع و اقسام مشتری با فوکول و کراوات و شلوار جین و ساپورت و روسری تور و غیره به بانک مراجعه می کنن و می خوان در یک گفتگوی  صمیمانه با تحصیلدار درباره مسائل مالیشون صحبت کنن . خوب کسی که تعصبات مذهبی داره قطعا نمیتونه با مشتری ارتباط برقرار کنه وبرای بانک مشتری جذب کنه چون موقع برخورد با او ممکنه کلی سرخ و سفید بشه و به تته پته بیفته. شما می خوای استخدام شی برو تو بانک مهراقتصاد یا بانک قوامین یا بانک انصار یا بانک های دولتی تر.
یا حتی همین اقای دکتری که جدیدا در مصاحبه دانشگاه به دلیل اینکه صداش مثل صدای خانم ها است رد صلاحیت شده است. خوب اگه این آدم فردا در گزینش تایید بشه و استاد بشه اگه سر کلاس با چهار تا دانشجوی بی ادب و گوسفند و تخص مواجه بشه و مسخرش کنن دیگه هوش و حواسی برای تدریس براش نمیمونه . مطمئنا بعد از یک مدت روزی صد بار خوشو لعنت می کنه که چه خبطی مرتکب شده و یا حتی خودش گزینشو لعنت می کنه.
به نظر من به جای اعتزاض کردن اگه می رفت یک مقدار پول خرج می کرد و گلوشو عمل جراحی می کرد و تارهای صوتیشو تغییر میداد زودتر به نتیجه می رسید تا تحصن و اعتراض.
 در مورد شهید تندگویان هم خواستم بگم اون هیات گزینش کار خوبی کرده رد صلاحیتش کرده. چون ایشون با تعصبات مذهبیش ممکن بود در آینده مثلا تو انگلیس بره سر کلاس و استاد با لباس های خاص انگلیس بره سر کلاس و اونوقت شهید تند گویان معذب بشه و نتونه به صورت درست از کلاس ها و از محیط استفاده کنه.البته  خوب هوش و پشتکار افراد نخبه آنقدر بالا است که  این چیزها رو تحصیلشون آنقدر تاثیر نمیگذاره . به نظر من آن شهید کافی بود یکم سیاست به خرج میداد و تعصبات مذهبیش رو رو نمیکرد بعد وقتی تایید شد خودش حجب و حیا رو در هنگام تحصیل در انگلیس رعایت می کرد . به قول گفتنی بچه ساده بوده دیگه زود دستشو رو کرده.