پیرامون

پیرامون

نوشته های من از مسائل روزمره
پیرامون

پیرامون

نوشته های من از مسائل روزمره

سخنی با وزیر آموزش و پرورش

سلام

همزمان با شروع ماه مهر به نظرم آمد تا این مطلب را بنویسم. مطلب در مورد آموزش و پرورش است.

ما هممواره تلاشها و زحمات معلمین گرانقدر خود را ارج می نهیم و دست آنها را می بوسیم. اگر چه تشکر از معلمین بیشتر معنوی بوده و از جنبه مادی آنچنان که شایسته است مورد تقدیر قرار نگرفته اند.

بعضی از معلمین در تدریس کتاب درسی اهمال می کنند یعنی مثلا می گویند من به کتاب درسی اعتقادی ندارم و سرخود مثلا برای درس ریاضی از کتابهای دانشگاهی استفاده می کنند یا مثلا از جزوه های درسی دانشگاه خود  استفاده می کنند. در اینجا باید ارزش و اهمیت کتاهاب درسی از سوی مسئولان بالادستی به معلمین یادآوری گردد و از آنها خواسته شود و الزام گردد که حتما باید کتاب درسی طبق راهنمای کتاب معلم تدریس گردد.زیرا این کتابهای درسی توسط چندین نفر از اساتید گرداوری شده و به زبان ساده برای فهم دانش آموزان توضیح داده شده است.

نکته دوم اینکه مسئولان آموزش و پرورش بر اهمیت کتاب  راهنمای معلم تاکید و اهمیت رعایت آن را برای معلمان گوشزد کنند. خوب بسیاری از معلمان هم اکنون دوره های دانشرا یا دوره ای تربیت معلم را نمی گذرانند و فقط با داشتن مدرک لیسانس یا بالاتر به شغل معلمی  مشغول می شوند و به روش های تدریس و زمانبندی  اشراف ندارند. 

پس خواهشمندیم که مسئولان از معلمان بخواهند تا  با توجه به اینکه اکثرا دوره ای تربیت معلم را نمی گذرانند حداقل از کتابهای راهنمای معلم به عنوان محور و استاندارد در تدریس بهره ببرند.

نکته سوم رعایت زمانبندی در تدریس است.شاید خیلی پیش بیاید که معلمان در تدریس کتاب وقت کم بیاورند. این زمانبندی تدریس نیز در کتابهای راهنمای معلم آورده شده است . چرا یک معلم شریف باید به خاطر شیطنت یک دانش آموز نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه از وقت یک و نیم ساعته کلاس را برای نصیحت کردن و خاطره تعریف کردن بگذراند  بعد هم به خاطر وقت کم آوردن های پی در پی دوهفته آخر ترم دانش آموزان را مجبور نماید تا دو ساعت صبح زود تر بیایند یا بعد از ظهر دو ساعت دیر تر بروند و به این صورت کلاسهای فوق العاده برگزار کند تا بتواند مثلا ظرف دو هفته تا پایان ترم با پنج شش تا کلاس فوق العاده چندین بخش توضیح داده نشده را با عجله به اتمام برساند.شما چطور از بچه های مردم انتظار دارید که در دو هفته مطالب را بفهمند.متاسفانه امروزه روز که همه کاسب شده اند می گویند اگر چنین انتظاراتی از معلم دارید فرزندتان را به  فلان مدرسه با فلان قدر شهریه ببرید تا  معلمان منظم و مرتب نصیبتان شود. لکن این ابتدایی ترین حق و حقوقی است که دانش آموزان بر گردن معلم دارند. چیز خواستی هم نیست که احتیاج به شهریه اضافی داشته باشد  فقط رعایت زمانبندی بر طبق کتاب راهنمای معلم است. و لاغیربا تشکر

رنج نامه قسمت ششم

خلاصه  عدم پشتیبانی خانواده -دشمنی فامیل و بستگان -بروز اندک اندک اختلالات اعصاب و روان  -عدم ورزش و عدم رشد جسمی  به اندازه کافی  و کوچک ماندن جثه -دشمنی همسایه و اهالی محل -احساساتی بودن و عدم نگاه منطقی به مسائل - سادگی  یا ساده لوحی بیش از اندازه - داشتن فوبیای اجتماعی - همه و همه دست به دست هم داد و از من یک انسان ضعیف  با روحیه ضعیف ساخت و با اینکه به نسبت از هوش و استعداد برخوردار بودم نتوانستم به درستی از آن استفاده نمایم یا بتوانم به درجات موفقیت بیشتر در زندگی اجتماعی برسم .و دائما  حسرت روزهای گذشته را بخورم که ای کاش میتوانستم موفق تر باشم.در اینجا یاد داستان آن شتر دزدی رسیدم که پای چوبه شلاق خواست تا مادرش را ببوسد ولی زبان مادرش را گاز گرفت و گفت اگر مادرم مرا به تخم مرغ دزدی تشویق نمیکرد من امروز شتردزد نمیشدم.

من نیز باید  یقه پدرم را میگرفتم و از او انتقاد میکردم که چرا پای مرا به مسجد و نهادهای انقلابی باز کرد .

ما ایرانیها معمولا از دولتهایمان خیلی انتقاد می کنیم مخصوصا شهر نشین ها. چرا که فکر می کنیم حقمان بیشتر از این حرفها بوده است.

اگر بخواهیم واقع بینانه برخورد کنیم باید بگویم که دولتها چه در قبل از انقلاب 57 و چه بعد از آن همواره به فکر عموم مردم بوده اند چرا که اگر نبودند پس این همه تیمسار و سرهنگ فوق العاده نخبه و با سواد که اکثرا روستازاده بودند یا این دکتر و مهندس که اکثرا روستازاده بوده اند و قبل و بعد از انقلاب به مردم خدمت کردند از کجا آمدن؟ این همه ساختمان های قدیمی یا کارخانجات که هستند از کجا آمدند؟

یا در دورا ن رژیم جمهوری اسلامی  این جوانان  دانشجو یا فارغ التحصیل پزشکی یا مهندسی یا نیروهای مسلح از روستا و شهرستان ها از کجا آمدند؟

دولتها همواره تلاش می کنند تا در حد منابع و محدودیتهایی که حکومتها برایشان ایجاد می کنند به مردم خدمت رسانی بکنند.منتها همانطور که گفتم  در چهارچوب محدودیتهاییکه حکومت برایشان ایجاد می کند. مثلا در زمان نظام شاهنشاهی  سیاستهای کلی نظام را شاه تعییین میکرد. اینکه با کدام کشورها و به چه صورت رابطه داشت.در زمان رژیم جمهوری اسلامی رهبر جمهوری اسلامی این سیاستهای کلی را تعیین می کند البته الان اصل حرفم درباره بد و خوب بودن این سیاستها نیست.

مثلا ما سال 67-68  تازه مدرسه می رفتیم که  به ما لوازم التحریر می دادند  مداد پاک کن تراش و دفتر  و این قضیه تا آخر دهه هفتاد بود و بعد از جنگ که وضع مملکت بدتر شد کم کم این توزیع لووازم التحریر متوقف شد.یا در دوران بالاتر در مدرسه ما که نمونه دولتی بود از بهترین معلم های منطقه استفاده می کردند . یا به ما ناهار میدادند یا هر دو ماه یک بار سینما میبردند.(مجانی ) تابستانها اردو می بردند به شهر های زیارتی یا سیاحتی(مجانی یا با هزینه اندک)  برنامه بازدید از کارخانجات و اماکن مختلف (رایگان)داشیم و خیلی متنوع بود ولی کم کم با خراب شدن وضع اقتصادی مملکت این کارها متوقف شد.بیشتر مدارس پولی شد دانشگاهها پولی شد و بیکاری افزایش پیدا کرد پول ملی بی ارزش شد و در نهایت رسیدیم به اینجا که هستیم.

خوب اصل حرف من در این هست که دولت برای اینجانب در حد امکاناتی که در توانش بوده خدمت رسانی کرده و مایه گذاشته البته همانطور که باز تکرار می کنم د رچارچوب سیاستهای کلان حکومت.

حال اگر من نوعی به دلیل ضعف روحی روانی یا جسمی نتوانستم از فرصتهایم به درستی استفاده کنم دیگه این را نباید گردن دولت بیندازم.

لکن انتقادی که من می توانم به دولت داشته باشم در مدل امنیتی است که رژیم اجرا می کند. اگر بخواهم صورت مسئله را به درستی طرح کنم باید بگویم  این درست نیست که عوامل نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و امنیتی حکومت صرفا برای حفظ قدرت افراد یا گروههای خاص و منافع انها یا برای حفظ یک قدرت نامشروع و چیزهایی شبیه به این در سیستم دولت  دست برده و اعمال نفوذ کنند.این از اساس به دموکراسی و کرامت انسانی شهروندان ضرر می زند و فرایند حرکت جامع هرا از مسیر عادی خود خارج نموده و مردم را دچار ناهنجاری اخلاقی رفتاری سیاسی و ... می کند.در این خصوص مثال زیاد و حرف برای گفتن زیاد است.لکن صرفا من در این مقال به این مقدار بسنده می کنم.این مسئله نه تنها به نهادهای دولتی محدود نمی شود بلکه در قوه قضائیه انواع بنیادها ی مسکن -مستضعفان و ...  دانشگاه آزاد - شهرداریها - .. و بسیاری از نهادهای دیگر مصداق پیدا می کند. بعضی وقتها آنقدر این نهادها مورد دستکاری و سوء استفاده افراد حکومتی قرار می گیرد که شما پیش خودت تصور می کنی با یک مشت حرامزاده طرف هستی. با کسانی طرف هستی که تنها دو عنصر پول و قدرت برایشان ارزشمند است و هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد.

بنابراین دموکراسی و اهمیت دادن به رای مردم خود به خود در تسویه اینگونه آدم ها و پاکسازی انها از نهاد حکومت کمک می کند. و مردم در نهایت در رفاه و آرامش بیشتری زندگی می کنند.اگر عده ای افراد حکومتی جهت بد بین کردن مردم به مسئله انتخابات و انتخابگری  بخواهند دموکراسی را تضعیف کنند این یک ظلم بزرگ به مردم این مملکت می باشد.

رنج نامه قسمت پنجم

وقتی بزرگتر شدم تازه فهمیدم که آدمی که مرام لات و لوطی داشته باشه و بزرگ شده زمان شاه بوده باشه و بعد از انقلاب آخوند پرست شده باشه اصطلاحا مرامش لئیم میشه  یعنی پست و بی شرف.یکی از نشانه های مرام لئیم هم رفتار با تعارض و دوگانگی و دروغ هست. 

اینکه پدر ما در محیط خانواده یک جور رفتار می کرد و در جلوی دیگران به گونه ای دیگر ناشی از این مسئله بود و ما تازه به آن پی بردیم.

من تازه فهمیدم که نه تنها پدر من اینگونه بوده است بلکه خیلی از کارگزاران رژیم جمهوری اسلامی نیز مرام لئیم دارند. به همین دلیل است که خیلی از آنها با فرزندان خود درگیری داشته اند یا آنها را به قتل رسانده اند . چون آنها می خواهند با دروغ و تعارض مملکت را مدیریت کنند و دائم خودشان را به دین و قرآن و اسلام و خدا و پیغمبر بچسبانند و از آن طرف هم به ملت رکب بزنند. آنهاییکه بچه هاشون چس استعدادی داشته باشند برای کار و زندگی  و تحصیل به خارج می فرستند  و آنهایی هم که بچه هاشون ناخلف باشند دنبال مهمونی و دیسکو و .... به آن طرف می روند.چون اگر اینجا در ایران بمانند باید دائما با فرزندانشان درگیر باشند. 

اصلا شما فکر می کنید که مسئولان و کارگزاران رژیم جمهوری اسلامی در برخورد با آژانس های امنیتی خارجی چه می گویند ؟آیا شما فکر می کنید که آنها به دنبال  حق و حقوق ملت ایران هستند؟ اگر اینطور فکر کنید کاملا در اشتباهید.

آنها در برخورد با دولتمردان کشورهای ابرقدرت اعم از آمریکا اسرائیل چین روسیه انگلیس فرانسه آلمان ژاپن کانادا و امثالهم می گویند مردم ایران بلا نسبت یک مشت حرامزاده بی شعور بی فرهنگ هیز و دزد هستند. شما کشورهای پیشرفته باید برای مسئولان رژیم امکاناتی نظیر کار و تحصیل و رفاه و زندگی برای مسئولان و مدیران جمهوری اسلامی فراهم کنید و آنها هم این طویله ایران با این مردم گوسفندش را مدیریت کنند  و منابع مملکت و معادن و نفت و سایر امکانات را در اختیار کشورهای ابرقدرت می گذارند.اگر می بینید امروز که مردم شما اینقدر فقیر و بدبخت هستند. اینقدر گرفتار و از صبح تا شب به دنبال حل مشکلات روز مره هستند این حاصل طراحی امنیتی آژانس امنیتی بریتانیا و شوروی برای مردم ایران هست.

هر کس که به این رژیم و کارگزانش اعتماد کنه بلایی به سرش می آورند که مرغای آسمون به حالش گریه کنند چون آنها مرام لئیم (پت و بی شرف ) دارند.

ما اگر ساده دل نبودیم خودمان را سپر بلای این رژیم نمی کردیم . البته این خودش یک تکنیک مدیریتی است در مدل امنیتی جمهوی اسلامی :

اینمدل امنیتی می گوید حکومت با ید با زیرکی خانواده های ایثارگران و بسیجیان و پاسداران  را سپر بلای خود قرار دهد یعنی در تبلیغات آنها را مسئول گرفتاری و مشکلات مردم جلوه بدهد و بین آنها و مردم همواره تفرقه بیندازد. از آن طرف پول و قدرت به آنها ندهد و آنها را در فشار و فقر و سختی قرار بدهد. 

از آن طرف برای یک عده آدم خاص شرایط یک زندگی لائیک را فراهم کند . مشروب ناب تریاک اعلا مهمانی های مختلط آنچنانی برایشان فراهم کند . وام های هزار میلیاردی دادن امتیاز واردات و صادرات انواع محصولات و خدمات و تولیدات  دادن زمین به آسانی در هر کجای کشور  دادن ارز های فراوان به سهولت و با یک تلفن 

و این افراد گردن کلفت و مافیا زیر مجموعه هایشان را مدیریت می کنند .در خانه های لاکچری شمال شهر سکونت می کنند سفر خارجشان و تفریحات خارجشان براه است فرزندانشان سوار اتوموبیل های لاکچری می شوند و عشق و حال می کنند و میلیاردها تومن پول کشور را اینها مدیریت می کنند.هر چند وقت یکبار هم برای اینکه دهان مردم را ببندند و بگویند که مثلا اصل نظام خوب هست و حالا این وسط تعدادی افراد هستند که فاسد هستند و فساد اقتصادی می کنند چند تا از این مافیاها را به صورت نمایشی دادگاهیمی کنند تا مردم را فریب بدهند.یا خودشان را به خریت زده اند یا مردم را خر فرض کرده اند.

این بخشی از مدل امنیتی است که رژیم جمهوری اسلامی مملکت ایران را با این ترفند مدیریت می کند.

رنج نامه 4

 تا یک جای کار مسائل خانوادگی بود ولی همانطور که گفتم شما اگر در اطافیانت بستگانی داشته باشی که به کشور آمریکا رفت و آمد داشته باشند یا در آنجا ساکن باشند و از این طرف پایت را در نهادهای انقلابی  بگذاری «حکومت بیشتر روی شما حساس می شود و بیشتر تحت رصد قرار می گیری.خوب بعضی از مردم یک مقدار سیاست دارند. مثلا طرف خونش تجریش هست و میره در ورامین یک کارت بسیج می گیره تا در مواقع ضروری از اون استفاده کنه. حالا یک وسیله ای برای مسجد یا پایگاه میخره به عنوان خدمت تا اگر گواهی خواست بهش بدن. حالا یا گواهی میدن یا نمیدن. خلاصه برای خودش دردسر درست نمی کنه.  ولی ما مثل گاو پیشونی سفید بودیم  و در دوران کودکی و نوجوانی اگر مسجد می رفتیم یا جلسه بسیج می رفتیم یا در راهپیماییها یا نمازجمعه و ایر فعالیتهای انقلابی حضور داشتیم همه  اطرافیان می دانستند و خبر داشتند خلاصه از انقلابی و ضد انقلاب . چون در محل خودمان هم بود همه اهالی محل هم می دانستند.رفتارهای  متعارض پدر به گونه ای شده بود که مخصوصا اقوام فوق العاده  دریده شده بودند و هر جا که ما می رفتیم هرچه از دهانشان درمیامد می گفتند. ما بزرگتر می شدیم و اوضاع به همین منوال می گذشت. و من اصلا احساس امنیت نداشتم . و به نوعی دچار اجتماع ترسی شده بودم. در این گیرو دار بعضی از بیماریها هست که به صورت ژنتیک به فرزندان منتقل می شود. مثلا ضعف اعصاب در پدر  و مشکلات اعصاب و روان در مادر کم کم در نوجوانی خودش را در من نشان می داد و من متوجه میشدم که اینها ارثی هست و کاریش نمیشه کرد.خوب من در نوجوانی به جای این که دنبال ورزش کردن بروم تا جثه ام کوچک نماند  مدام سر در کتاب و درس داشتم حالا غیر از اینکه صبح  شب وقتمان در در مسجد و بسیج می گذراندیم و تابستان ها که تقریبا تمام وقت فعال بودیم .

یک شب با پدر به هیات میرفتیم چهر تا اونطرف تر حاج منصور ارضی می نشستیم . هفته بعد پدر ما رو ونه فامیل ضد انقلاب میبرد که طرف دامن زنش  آنقدر کوتاه بود  که پایش را روی هم می چرخاند شرتش معلوم میشد و باید روسریش را روی پایش می انداخت . یا در تلویزیون شو و فیلم های لختی پختی می گذاشتند. خوب پدری که دست بچه هاش را می گیره و هیات میبره  نبایداصرا ر کنه که بچه هاش با  همچین فامیل هایی که کونده دریده هستند  بر بخورن. خوب خانواده ما مثل یک موم تو مشت فامیل ضد انقلاب شده بود و پدر با رفتارهای متعارض کاری کرده بود که فامیل هم فهمیده بودن که آدم مذبزبی هست و خودش را هم به فحش و فضیحت می بستند و او فقط لبخند میزد.و این برای من خیلی سخت و سنگین بود. او هم میخواست خدا را داشته باشد و هم خرما را.تازه سیاست هم نداشت.ما می شنیدیم که همین فامیل ضد انقلاب با چند واسطه با رفسنجانی و آدم هاش ارتباط داشتند و از رژیم می کندند و جیبشان را پر می کردند ولی وقتی به ما میرسیدند خودشان را طلبکار نشان میدادند و سگ می شدند انگار که ما جلوی پولدارتر شدنشان را گرفتیم.امروزه هم که سالها می گذرد هر کدامشان چند تا خونه بالای شهر دارند چند تا ماشین مدل بالا دارند و کلی وضع به هم زدن ولی فقط ریدن هاش و بی آبروییش برای ما باقی ماند و از مال دنیا چسش هم به ما نرسید و فقط فحش خوردیم. برای اینکه آنها مرام شناس بودند و مررام قشر آخوند را می شناختند ولی ما مرام شناس نبودیم و روی همون سادگی و کسخولی خودمان زندگی کردیم.تازه پدر ما متوجه نبود که وقتی با همچین افرادی نشست و بر خاست می کنه که یک پایشون در ایران و یک پایشون در آمریکاست  چون تحت رصد امنیتی حکومت هست  ممکنه حکومت بلایی سر خوش یا خانوادش بیاورند . بنده خدا یک شب که به مهمانی خونه یکی از همین اقوام رفته بودیم بلایی به سر مادرم آمد  که  واقعا عجیب بود. وقتی از مهمانی به خونه برگشتیم   شب حال مادرم بد شد انگار مادرم طلسم یا جادو جمبل شده بود. همش فریاد میزد  و پدرم را صدا میزد.اصلا جرات نداشت که به دستشویی یا حمام یا توی آشپزخانه برود یعنی اصلا جرات نداشت که تنها باشد. دایم می گفت یک صدایی تو گوشش هست واذیتش می کنه. بنده خدا تا دم مرگ رفت. من  بزرگتر که شدم فهمیدم که دولت در سطح محلات شهر پایگاههای امینیتی سری داره که دائما مردم را رصد می کنند و اگر در گوشه ای از شهر فرد روشن فکری باشه که با نظام زاویه داشته باشه  به رده های بالای کشور گزارش می کنند. تازه روی خانواده های ایثارگران بسیجیان پاسداران و امثالهم بیشتر حساسیت دارند و رصد می کنند. تلفن همراه پیامک ها رفت  و آمد ها  و محتویات رایانه و جستجوهای  های اینترنتی  و تلگرام و اینستاگرام و حضور در شبکه های مجازی و امثالهم.

خوب هم اطلاعات سپاه کنترل می کنه و هم وزارت اطلاعات 

بنده خدا مادرم تا دم مرگز رفت. اینها جزو اسرار حکومتی است یعنی پدر و مادر  من که خودشان  را  افراد انقلابی می دانستند و با افراد ضد انقلاب همنشین شدند حکومت هم از طریق این روش های امنیتی مخفیانه آنها را تادیب می کنه تا بهشون بفهمونه که حواسش به همه چیز هست.اینها روش های مخفیانه هست و هیچ ردی هم از خودشان برجای نمی گذارند  و کسی نمی فهمه که کار چه کسی بوده . ممکن بود مادر من بمیره و کسی هم متوجه نمیشد که کار چه کسی بوده است .

شاید خیلی ها فکر می کردند که این یک مشکل اعصاب و روان بوده ولی من بعد از مدتها به این نتیجه رسیدم که مشکل عصبی نبوده و کسی مادرم را جادو جمبل کرده و طلسم گرفته جهت انتقام جویی از پدرم. دقیقا شبیه همین اتفاق  در سالهای بعد هم برای خود من افتاد که در قسمتهای بعدی توضیح خواهم داد.