پیرامون

پیرامون

نوشته های من از مسائل روزمره
پیرامون

پیرامون

نوشته های من از مسائل روزمره

رنج نامه قسمت بیست و سوم

سلام 

مطلب اول  :

همسر من در یکی از این دفاتر خدماتی کار می کرد .بعد از ازدواج  با من ،بعد از مدتی ایشان را به دفتر مرکزی انتقال دادند. ولی ایشان هر روز با چشم اشکبار به منزل می آمد.من اول فکر می کردم چون ایشان آمد چادری و معتقدی هست و در کارش جدی  و پر تلاش هست به خاطر این هست که اینقدر ایشان را اذیت می کنند مثلا یک عالمه کار روی سرش می ریزند دائم از کارش ایراد می گیرند. جلوی درب توالت به ایشان یک میز و صندلی داده اند و دائم برای انجام کارها از ایشان می خواهند که از این ساختمان به آن ساختمان برود   ولی بعضا همکاران دیگر ایشان که دارای مدرک تحصیلی متوسطی هستند یا آدم های معتقد و مذهبی نیستند یا از زیر کار  در رو و غرغرو هستند  برای خودشان اتاق دارند و دور و هم بگو و بخند می کنند و از محیط کار لذت می برند. و برای همسرم دوری مسیر راه نیز مزید بر علت شد و عطایش را به لغایش بخشید.

ولی بعدها فهمیدم که چون اقوام از خارج از کشور تماس می گیرند آن هم در حد یکی دو مورد و ما هم مثل بقیه مردم آنها را راهنمایی می کنیم  و دولت و نهادهای امنیتی اینها را رصد می کنند همین اندازه از راهنمایی رابه هنوان نفوذ دشمن می دانند و از طریق رابطهاشون در ادارات که ظاهرا افراد علی الظاهر لائیک و غیر مذهبی هستند سعی می کنند به شخصیت همسر من اهانت کنند و در محیط کاری از طریق تکنیک تعارض فشار وارد بیاورند تا ایشان از کار دل زده شود و  خودش کار را رها کند.

ان هم در محیطی که یک عده پاسدار مدیران آن هستند ترجیح می دهند که یک عده جنده پنده را دور خودشان جمع کنند و حقوق بدهند و انها هم چویب لای چرخ مردم بگذارند و سنگ جلوی پای مردم بیندازند  و غر بزنند و از زر کار در بروند ولی یک آدم مومن و معتقد فقط به خاطر اینکه یکی دو نفر از اقوام همسرش از کشور متخاصم امریکا تماس گفته و از ایشان راهنمایی خواسته اند ، از کار بیرون بیندازند.تازه یکی مثل همسر من که برایشان مثل اسب کار می کرد اینگونه برخورد کردند.

مطلب دوم:

من دوران خدمت سربازی در یگان تعمیرات بودم.برای اینکه در اینده بتوانم شغل مناسبی پیدا کنم و سواد خود را بالا ببرم  از ساعت اول وقت مثل اسب شروع به کار می کردم. ولی بعد از تمام شدن سربازی  در هر ازمون استخدامی مراکز دولتی و نیمه دولتی و خصوصی که می رفتم به من کار نمی دادند و بر عکس سربازانی که از زیر کار در رو بودند و  افرادی بودند که اعتقاد داشتند دین و مذهب چرت هست . نمازو روزه و حجاب چرت هست. و این مملکن واسه انها کم هست و انها باید به اروپا و آمریکا بروند بعدها دیدم که در مراکز دولتی و نیمه دولتی و خصوصی مشغول کار هستند و جای شیک و پیک و بالای شهر کار می کنند و حقوقو خوب می گیرند.

و  بهترین جاهاییکه به من پیشنهاد می دهند همین مراکز نظامی و  انتظامی هست جاهاییکه سگ کنار سوله میشاشه و پرنده روی وسایت فضله می ریزه. پادگانهای پر از گرد و خاک.

من بعدها فهمیدم که مرام روحانیت سیاسی زبان دروغ و تعارض هست. آنها پست طینت هستند پست سیرت هستند پست فطرت هستند اگر دنباله روی این جماعت باشی خوارت می کنند حقیرت می کنند بی آبرویت می کنند. همیشه باید به خودشان و به قبر پدرشان تف و لعنت بفرستی. آن وقت وقتی ببینند مرامشان را می شناسی خودشان بیشتر بهت میر سند.


از این داستانها زیاد هست. متاسفانه انگار دولت اوضاع مملکت را به گونه ای مدیریت می کند که اگر شما مثلا در نهادهای انقلابی عضو شده باشی برایت مشاغل حفاظتی حراستی در نظر می گیرند با یک حداقل حقوق و دستمزد . و چون می خواهند خانواده هایشان را برای کار تفریح و تحصیل به انگلیس و کانادا  و استرالیا بفرستند خیالشان راحت باشد که چها تا آدم اسگل اینجا هستند که حافظ منافع حکومت باشند.

حالا شما فرض کن دست حکومت را می خوانی و می فهمی که با چه آشغال هایی طرف هستی . اینجا ست که دستگاه امنیتی رژیم از                 استرا تژی تبدیل تهدید به فرصت استفاده می کند یعنی خود شما را به عنوان دشمن پروژه تعریف می کند و یک بودجه کلانی مثلا صد میلیارد تومن برایت در نظر می گیرند و گفتار رفتار حرکات سکنات جملات خاطرات خوراک پوشاک فضای مجازی و محل زندگی محل کار محل تحصیل اقوام و دوستان شما را تحت نظر می گیرند که یک وقت توطئه ای علیه رژیم صورت نگیرد و  یک عده از کنار این پولها جیبشان را پر می کنند و پولها به بانکهای انگلیس و کانادا و استرالیا و ... انتقال می دهند تا آنها برای حکومت امنیت فراهم کنند و برای فرزندان انها .

یعنی مثل چوب دو سر گه در هر دوحالت یعنی شما چه ادم معتقدی باشی و چه آدم مخالف حکومت باشی دولت و حکومت از آن به نفع قدرت خودش استفاده می کند.